loading...
استادعبدالرضاقناددزفولی
مدیریت فرهنگی بازدید : 14 جمعه 10 آذر 1391 نظرات (0)

 

 

 

توان حوصله را انتظار خواهد سوخت

چراغ فاصله دررهگزار خواهد سوخت

                                                   زلال  آبی  موج    حضور      دریا    باش

                                                    که بی حضور, مراانتظار خواهد سوخت

 

 

 

 

مدیریت فرهنگی بازدید : 133 پنجشنبه 02 آذر 1391 نظرات (0)

 

Thumbs up استادعبدالرضا قناد دزفولی (شعر-فلسفه-پدیده شناسی-جامعه شناسی-مدیریت وبرنامه ریزی)

عبدالرضا قناد دزفولي سال 1316 در خانواده‌اي مذهبي به دنيا آمد. پس از گذراندن دوره راهنمايي وارد حوزه علميه شد و چند سال بعد تحصيل در دوره دبيرستان و مقاطع دانشگاهي را شروع كرد. در دوره كارشناسي جامعه‌شناسي درس خوانده و تخصصش را در مديريت برنامه‌ريزي گرفته است. 


در سن 14 سالگي اولين شعرش را در وصف علي اصغر (ع) گفت و شبي در خواب با شنيدن بيت "از زخم باده گشت چو مخمور مي‌گسار/ زد پا بر آن چه بود بود بود روزگار" از زبان امام سجاد (ع) به سرودن شعر مرثيه‌اي پرداخت.    
در سال 1334 براي اولين بار شعرش را در نشريه اميد ايران به چاپ رساند. به ‌رغم تخصصي كه از تحصيلات آكادميك خود گرفته به فلسفه، روانشناسي و رياضي علاقه‌مند است و زماني هم به فراگيري موسيقي گرويد.



از اين شاعر پيشكسوت مجموعه شعرهاي "زیر شاخه‌های زیتون" در دو جلد و در قالب شعر آزاد، "زیر شاخه‌های کاج" در دو جلد و شامل شعرهايي كه نه غزل‌اند و نه آزاد مثل مثنوي و چارپاره و رباعيات و اشعاري كه فضاي غزل را دارند و "زیر شاخه‌های نخل" باز در دو جلد منتشر شده است. 



وی هم‌چنين دست‌نوشته‌هایی در زمينه جامعه‌شناسی کاربردی عشایر، جامعه‌شناسی حقوق خانواده در ایران، بررسی شاهنامه فردوسی و پدیده‌شناسی دارد.



قناد دزفولی، كه بازنشسته استانداري خوزستان است، چند سالي است كه مبتلا به سرطان حنجره شده و يك عمل جراحي موفق هم در اين زمينه داشته است ولي حادثه‌اي كه شش ماه پيش براي او در آسانسور اتفاق افتاد باعث تحريك سيستم خوني او و ورم غدد لنفاوي‌اش شد. پزشكان حركت نامنسجم غدد لنفاوي را عامل سرطان وی تشخيص داده‌اند. عبدالرضا قناد دزفولي دو ماه است كه از بيمارستان مرخص شده و هم‌اكنون دوره شيمي درماني را مي‌گذراند. 



به بهانه بيماری‌ و نيز حضور چندين ساله‌اش در عرصه شعر و ادب گروه ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در منطقه خوزستان به ديدار اين شاعر پيشكسوت در منزلش شتافت. قناد دزفولی كه به سختي و با كمك واكر راه مي‌رفت در حالي كه زير لب اين شعر را زمزمه مي‌كرد به استقبال ما آمد:



وقتي سخن به سينه سرازير مي‌شود/ فريادم از سكوت نفس‌گير مي‌شود

بشنو حديث درد دلم را كه نيست وقت/ من مي‌روم براي تو هم دير مي‌شود

□ انسان پديده‌اي است كه با مرگ و زندگي/ در كوچه راه حادثه‌ها پير مي‌شود

اما تبار جاري انديشه‌هاي ما / در نسل‌هاي جامعه تكثير مي‌شود

□ همواره گرد خان ستمگر ستمگر است/ هرگه ستم نكرد ستم‌گير مي‌شود

دل خوش مكن به تحفه بيداد ظالمان / اين تحفه گه به جرم تو تعبير مي‌شود

نازك‌ترين حرير كه خلعت نموده است/ روزي به دست و پاي تو زنجير مي‌شود

قناد شعر ناب تو در كوچه‌هاي شهر/ روزي ميان جامعه تكثير مي‌شود




... و گفت:‌ زندگي پر از وقايع گوناگون است و مرگ هم از نعمت‌هاي پروردگار است. مرگ هيچ ناراحتي ندارد. ناراحتي مرگ براي بازماندگان است. 



علم، دين، هنر؛ سه پديده ادغام نشدنی



وي افزود: ذره‌اي كه در هستي وجود دارد براساس برخوردي كه با ذرات ديگر پيدا مي‌كند تغيير كيفيت مي‌يابد و آن ذره با جدا شدن از مجموعه ذرات ديگر وضعيت نخستين خود را پيدا مي‌كند. ذرات و انرژي ما از بين نمي‌روند. انسان مانند حيوانات مجموعه‌اي به نام پديده‌شناسي دارد اما اين دو تفاوت غيرقابل مقايسه‌اي دارند چراكه انسان سير تكاملي دارد. در اين پديده‌شناسي سه محور علم، دين و هنر وجود دارند و مشكل اين جا است كه ما نمي‌توانيم دو محور از اين سه محور را با هم ادغام كنيم. به عنوان مثال تركيب هنر و دين به شعار تبديل مي‌شود و تركيب علم و دين خرافات را دربردارد. 



او خاطرنشان كرد: دين چيزي است كه من را به نقطه‌اي حركت مي‌دهد؛ علم چيزي است كه اندك اندك به آن مي‌رسيم و دين چيزي است كه به آن نمي‌رسيم. اين بدان معني است كه ما به خدا نمي‌رسيم چون اگر برسيم خودمان مي‌شويم. در اين ميان عرفاني به وجود مي‌آيد كه مي‌گويد"خود را در من و مرا در خود بنگر" اما در اين بيان هم من و او ما مي‌شويم و ما دو چيز متفاوت هستيم. در جهان هنر هم همين انگيزه وجود دارد و زيبايي جست‌وجو مي‌شود. زيبايي همان خدا است منتهي از آن جا كه اين‌ها سه محور هستند و از سه جهت حركت مي‌كنند نمي‌توان آن‌ها را با هم ادغام كرد. 



او، با بيان اين كه نمي‌توان يكي از اين سه محور را در خدمت ديگري گرفت، تصريح كرد: اگر هنر را در خدمت علم بياوريم آن چه باقي مي‌ماند نه هنر است و نه علم و كساني كه بخواهند با زبان شعر حرف‌هاي علمي بزنند حرف آن‌ها نه علم است و نه شعر. ما اين زيربناي هستي را كه شناختي از آن داريم نبوغ مي‌ناميم. اين نبوغ هنري است كه در آن سوي ناخودآگاه ما وجود دارد. 



جوهره ما آن سوي ناخودآگاه ما است



وي يادآور شد: جوهره ما آن سوي ناخودآگاه ما است. ما در آن سوي ناخودآگاه‌مان تصاوير و ميراثي از نياكان‌مان داريم كه در بافت جسمي ما باقي مي‌ماند و به صورت ارثي در جسم‌مان پديدار مي‌شود اما در بافت رواني ما چيزي وجود دارد كه باعث تفاوت نسل‌ها مي‌شود. به عبارتي اگر ما تمام فناوري‌ها را از نسل امروز بگيريم، باز هم اين نسل با نسل گذشته متفاوت خواهد بود ولي به نظر من زيربناي همه اين امور هنر است. 



او ادامه داد: رياضيات اولين چيزي است كه هنر در آن تجلي مي‌يابد. ما تصور مي‌كنيم كه رياضيات عدد است ولي اين تصور زماني درست است كه رياضيات در خدمت علم باشد و قصد ما سنجش كمي آن باشد. اما وقتي رنگ‌ها را به گونه‌اي در نقاشي تركيب كنيم كه بخواهيم با نگاه كردن به آن‌ها چيزي را احساس كنيم در اين جا آن رنگ‌ها را با كميت رياضي شكل مي‌دهيم. معماري هم اول هنر است بعد مهندسي و آن رياضيات رياضياتي نيست كه با كميت عقلاني مطابقت داشته باشد. 

وي، با اشاره به اين كه فلسفه هم در جست وجوي حقيقت است، اظهار كرد: ‌اين حقيقت همان خدا است. فلسفه محوري براي خدا است. همه انسان‌ها به گونه‌اي سهمي از هنر دارند و تجلي هنر اشكال مختلف نبوغ است. اين نبوغ وقتي از درون فرد وارد محيط بيرون مي‌شود در سه محور علم، هنر و فلسفه تجلي پيدا مي‌كند. اگر اين تجلي در هنر باشد از عقلانيت حسي برخوردار مي‌شود. اگر در علم باشد، از عقلانيت كلامي برخوردار مي‌شود و اگر در فلسفه باشد از عقلانيت كلامي برخوردار مي‌شود. هنر يك عقلانيت‌ حسي است و افراد وقتي در بيرون بازتاب مي‌كنند اشكال و انواع خاص خود را پيدا مي‌كنند. اين مثل اين است كه افراد مختلف يك پديده را به اشكال مختلفي بيان كنند و همه براي يك موجوديت اسم‌هاي متفاوتي بگذارند. 



بعضي‌ها شاعرند اما به بلوغ نرسيده‌اند



وي تاكيد كرد: ما زماني هنر را آلوده مي كنيم كه هنرمند نباشيم. به عنوان مثال نبوغ رياضي را داشته باشيم اما هنرمند نباشيم. پيكاسو خط‌ها را پيچ وا پيچ مي‌كرد ولي يك مرتبه از كار او استقبال مي‌شود و سبك كوبيسم درست مي‌شود. اين به اين دليل است كه پيكاسو نقاش به دنيا آمد و ديگراني كه بخواهند اين خط‌ها را درست كنند نقاش كوبيسم نمي‌شوند. ما متاسفانه اين مسايل را در شعر هم مي‌بينيم. بعضي‌ها افراد باسوادي هستند و اشخاصي براي آن‌ها دست مي‌زنند ولي از شعرشان پيدا است كه اين افراد شاعر نيستند. حافظ كه به 600 سال پيش برمي‌گردد هنوز حرف اول را در دنيا مي‌زند و يا افتخار ما به خيام اين است كه هنوز سال ميلادي را با سال خورشيدي او تطبيق مي‌دهند ولي همه خيام را به رباعياتش مي‌شناسند و در آمريكا سالي 250 هزار نسخه از اشعار او را چاپ مي‌كنند و باز هم رباعيات او ناياب مي‌شود. اين در حالي است كه ما يك شاعر داريم كه با پول خود كتابش را در هزار نسخه چاپ مي‌كند و بخشي از اين هزار نسخه را هديه مي‌دهد ولي غير از او كسي آن كتاب را نمي‌خواند. 



وي در باب علت اين امر گفت: اين به اين دليل نيست كه او شاعر نيست بلكه به اين دليل است كه بعضي‌ها شاعرند ولي به بلوغ نرسيده‌اند و در چاپ آثارشان عجله مي‌كنند و كساني هم هستند كه هميشه دچار شك و ترديدند و بعد از اين كه به بلوغ مي‌رسند كارهاي خود را چاپ مي‌كنند و گروه سومي از شاعران هم هستند كه كارهاي‌شان بعد از مرگ‌شان به چاپ مي‌رسد. 



هنر يك فرديت است



قناد دزفولي يادآور شد: شاعر نبايد از شاعر ديگري تقليد كند. سعدي و حافظ دو شاعر بزرگ هستند ولي سعدي هيچ وقت نمي‌تواند حسي را كه حافظ در مخاطب برمي‌انگيزاند در مخاطب خود ايجاد كند و وقتي غزل حافظ را مي‌خوانيم مثل اين است كه خود حافظ با مخاطب حرف مي‌زند ولي اين ويژگي‌ را در شعر سعدي نمي‌بينيم و هيچ وقت در شعر حافظ حكمت شعر سعدي را پيدا نمي‌كنيم. اين‌ها دو ويژگي‌ هستند كه هر دو جهاني مي‌شوند. حافظ مي‌گويد "استاد سخن سعدي است نزد همه كس/ اما دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو". حافظ هرگز نتوانسته است به زيبايي غزل خواجو شعر بگويد اما وقتي غزل خواجو را مي‌خوانيم مي‌بينيم كه بي‌محتوا است. 



به باور اين شاعر؛ هر كدام از اين‌ها حس متفاوتي را در مخاطب برمي‌انگيزاند چون هنر يك فرديت است و پذيرش يا عدم پذيرش آن توسط مخاطب به ذوق او بستگي دارد و دليلي بر ضعف و قوت يك شاعر نيست. همه اين‌ها بيانگر فرديت است. در بين آدم‌هاي معمولي هم يكي پزشك خوبي مي‌شود، يكي رياضيدان و يكي هم موسيقيدان. هنر نقاشي كمال الملك در تصويرسازي است نه در منظره سازي. در شعر هم همه مثل هم نيستند و هر كسي در شاخه‌اي سرآمد مي‌شود. زير بناي همه اين‌ها جوهره دروني هنر است.



او افزود: رياضيات اولين بازتاب اين جوهره است چون همه داراي‌هايش را از طبيعت گرفته است. شعر زباني دارد كه مي‌گويد "زبان آب گر آموختي/ تو مي‌فهمي ميان زمزمه رود حرف‌ها بسيار است / كه رنگ سحر مي‌زند با ما/ زخواب صبح بپرهيز موقع كار است/ پيام شعر مرا از پرنده‌اي بشنو/ كه بال مي‌زند و در قفس گرفتار است". ما همه اين‌ها را از طبيعت گرفته‌ايم و با توجه به تاثير شرايط اقليمي مي‌بينيم كه سرشاخه هنر، فلسفه و علم در عالم بيرون به اشكال مختلفي پديدار مي‌شوند و هر كدام از اين سه شاخه جدا است.



بايد با تكيه بر شناخت تبار انديشه‌ها از شعر امروز دم بزنيم



وي در باب شعر امروز بيان كرد: انسان‌ها ادامه همديگر هستند. اگر ما تجربه گذشته را نداشته باشيم، بي‌هويت مي‌شويم و به جايي نمي‌رسيم. يكي از ضعف‌هاي جوانان امروز ما اين است كه از شعر امروز مي‌گويند. آن‌ها بايد از گذشته به امروز برسند. انسان‌ها از لحاظ هويت فرهنگي به نوعي با هم يكي هستند ولي شرايط اقليمي و تاريخي ايست‌هايي را به وجود مي‌آورند و به همين دليل يك شاعر اول بايد هويت گذشته خود و تبار انديشه‌ها را بشناسد تا به امروز برسد و وقتي به امروز رسيد به سوي فردا حركت كند. شعري مي‌گويد‌ "آنان كه بر دريچه فردا نمي‌روند/ از كوره راه بسته حالا نمي‌روند/ در بركه‌اي نشسته به دريا نمي‌روند/ فرداي‌شان ز نكبت امروز بدتر است/ امروز راه رفتن فردا مسير است". يك شاعر اول بايد به امروز برسد. هر كسي مي‌بايست كم و كيف خود را بداند. 



ضمير ناخودآگاه شاعر با جايگاه شعري فاصله دارد



اين شاعر ادامه داد: گاهي اوقات كلماتي را در يك سري اشعار مي‌بينيم كه نشان از فلسفي بودن شاعر است ولي از آن جا كه آن شاعر اين مساله را نمي‌داند آن فلسفه را بي‌معني مي‌كند. بعضي شاعران بعد از سرودن شعر معني آن را مي‌فهمند و اين نيست كه هر شاعري شعري بگويد و معني آن را بداند چون شعر بر شاعر غالب است. سرودن شعر به اين صورت نيست كه شاعر تصميم بگيرد چيزي بگويد. وقتي شاعر تصميم بگيرد شعري بگويد شعرش از آن جوهره خارج مي‌شود و وارد ضمير خودآگاه مي‌شود در حالي كه ضمير ناخودآگاه با جايگاه شعري فاصله دارد.



او خاطرنشان كرد: انسان پديده ناشناخته‌اي است و هنر يكي از ابعاد اين پديده است. هر چه قدر كه به عمق انسان نزديك‌تر شويم به ناشناخته‌ها نزديك‌تر مي‌شويم. جوهره نخستين انساني تمام هستي را در خود دارد و من هر چه بيش‌تر در خود فرو روم گم گشته‌تر مي‌شوم.



شعر امروز زبان امروز و دنياي امروز است



قناد دزفولي تصريح كرد: بعضي‌ها بر اين باورند كه شعر امروز شعري است كه قافيه ندارد در حالي كه به نظر من شعر امروز زبان امروز و دنياي امروز است. شعر امروز آن چيزي است كه متعلق به دنياي امروز است و هدف آن مثل هدف شعر حافظ روشني بخشي است منتهي بيان شعر امروز به شعور نسل امروز برمي‌گردد. اين‌كه آيا نسل امروز هنور در دنياي حافظ است يا در جهان قرن بيست و يكم؟



او، باگريزي به تاريخچه پديد آمدن شعر امروز، گفت: زماني در شعر بحر طويل را مطرح كردند ولي اين شعر با استقبال روبه‌رو نشد. در دوره صفويه محتواي شعر با زبان عاميانه بيان شد و شعر وارد زبان عاميانه شد ولي اين زبان كم‌كم در دوره مشروطه به زبان توده‌اي براي بيدار كردن توده‌ها تبديل شد و زبان عاميانه دوره صفوي به سبك هندي كشيده شد تا تصويرسازي كند و همه چيز فداي يك تصويرسازي شد. زبان عاميانه‌اي كه در دوره مشروطه بود شعر را از اشرافيت به ميان توده‌ مردم آورد. شعر اشرافيت مديحه‌سرايي است و ما آن را تا دوره قاجار مي‌بينيم ولي عصر شعر امروز عصر شعر مديحه‌سرايي نيست بلكه آن چيزي است كه در جوهره شعر نهفته است. شعر عرفان امروز هم شعر عرفان مولوي نيست بلكه عرفاني است با شعور انسان امروزي.



شعر آزاد و سپيد دو سبك مجزا



وي اظهار كرد: به گمان من بعضي‌ها در ايران شعر آزاد و شعر سپيد را اشتباه مي‌گيرند و يا به عبارتي هر دو را شعر سپيد مي‌نامند. شعر سپيد، كه در قرن چهاردهم در اروپا به وجود آمد و نمونه آن در ايران تعزيه‌داري است، در دوره صفويه شكل گرفت و شعري است كه شاعر وارد شعر كلاسيك و نثر مي‌شود و موج موسيقي در آن به هم مي‌ريزد اما مخاطب اين تغييرات را حس نمي‌كند و نمونه آن به گونه‌اي در ديباچه سعدي به چشم مي‌خورد كه شاعر از نثر وارد شعر مي‌شود و از شعر وارد نثر مي‌شود ولي مخاطب متوجه اين تغييرات نمي‌شود و هماهنگي موسيقايي اين شعر مقاطع خاص خود را دارد.



اين شاعر، با بيان اين كه شعر آزاد و شعر سپيد دو سبك مجزا هستند، بيان كرد: در ادبيات اروپا شعرهاي 24 هجايي بود كه خيلي طولاني بودند. شاعران آن‌ها را تقطيع كردند و يك بيت چهار مصرعي درست شد. با اين كه قافيه‌ها به هم مي‌خورد اما زيبايي كلام به هم نخورد و اين كم‌كم به شعري تبديل شد كه اصلاً قافيه نداشته باشد. با ترجمه شعر آزاد "تابستان مطلق" آندره بوشه در دهه 40 كم‌كم شعر آزاد وارد ايران شد و به آن شعر نو مي‌گفتند. شعر آزادي كه امروز به آن رسيده‌ايم قاعده‌مند شده است و حداقل پنج قاعده دارد و حتي رنه ولك، منتقد ادبي اروپا، هم به اين قاعده‌مندي‌ها در شعر آزاد معتقد است.



او، در باب اين قاعده‌مندي‌ها، افزود: وقتي شاعري شعري بگويد و بخواهد آن را قطع كند بايد حرفش را تمام كرده باشد. يا تكيه روي حرفي بيايد، يا با فعل تمام شود و يا تكيه روي حرف معنايي را به مخاطب منتقل كند. بنابراين شعر آزاد به اين معني نيست كه شاعر هر جا بخواهد مي‌تواند شعرش را قطع كند.



اندازه‌هاي حسي قواعد منطقی ساختار شعر آزاد هستند



قناد دزفولی خاطرنشان كرد: درباره ساختار شعر آزاد هم بايد بگويم كه يكي از ساختارهاي شعر آزاد قواعد منطقي آن است كه نوعي اندازه‌هاي حسي هستند يكي از اين ساختارها نحوه چينش كلمات در كنار يكديگر است. چگونگي چينش كلمات نوعي موسيقي درست مي‌كند چون بخشي از حرف‌ها يك موسيقي ايجاد مي‌كند اما در هر حال وقتي مي‌گوييم شعر آزاد بحث از محتواي شعر نيست بلكه ساختار شعر است و در كل بايد گفت كه همه چيز ادبيات امروز بايد امروزي باشد. حرف شعر امروز دغدغه انسان امروز است.



او افزود: انسان امروز در شعر امروزي از گذشته آمده است و اگر زبان شعر او امروزي نباشد، آن شاعر عقب است. يعني جوهره شعري او به بلوغ رسيده ولي فضا ندارد و مثل دانه‌اي گندم است كه در شوره‌زار است و رشد نمي‌كند.



هنر برانگيزاننده است
 




وي در باب ارتباط عكاسي و شعر هم اظهار كرد: عكاسي و هنر عكاسي دو چيز متفاوت هستند. من مدت‌ها فكر مي‌كردم كه عكاسي هنري ندارد ولي زاويه‌اي كه عكاس مي‌گيرد و يا نحوه پخش نور هنر هستند. هنر عكاسي با مخاطب حرف مي‌زند. هر جا يك حرف حسي حس مخاطب را برانگيزد و ارتباطي با مخاطب برقرار كند آن ارتباط هنر است. هنرمند بايد با كار هنري و بدون حضور فيزيكي با مخاطب ارتباط برقرار كند. عكسي كه هنري باشد
 
 
 
مي‌تواند يك شعر را برانگيزد و اين بيانگر اين است كه هنر برانگيزاننده است.                                                                                                                                                                                                                                       تقدیر وتشکر دکتر محسن رضایی
 
 
 
ویژه‌نامه زنده‌ياد عبدالرضا قناددزفولی در راه
فرهنگي و هنري  12:14:39 1391/02/03
912-2280-5 كد خبر
RSS :: پرینت

حوزه هنری خوزستان تمامی آثار مرتبط با زنده‌ياد عبدالرضا قناددزفولی، شاعر فقید خوزستانی، را جمع‌آوری و منتشر می‌كند.

 

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) از خوزستان محمد شریفی، مدیر آفرینش‌های ادبی حوزه هنری خوزستان، گفت:به پاس چهار دهه خدمات استاد قناد دزفولی در عرصه ادبیات به زودی ویژه‌نامه‌ای از شعرها، مقالات، عکس‌ها، نقد و دیگر آثار ایشان چاپ و منتشر مي‌شود.

 

دفتر آفرینش‌های ادبی حوزه هنری خوزستان از ادب دوستان و هنرمندان دعوت مي‌كند تا با ارسال عکس، نقد و خاطره و... از زنده‌ياد قناد دزفولی در هرچه پربارتر کردن این ویژه‌نامه همکاری كنند.

 

علاقه‌مندان می‌توانند آثار مرتبط را به آدرس adabi@artkhuzestan.ir ارسال و برای اطلاع بیش‌تر به تارنمای حوزه هنری خوزستان با آدرسwww.artkhuzestan.ir مراجعه كنند.


 
 
 
 
 
 
 
.

 

   
 استاد عبدالرضا قناد دزفولی. اکنون آرمیده به سینه تراب در قطعه هنرمندان بهشت آباد اهواز.شاعر، محقق، عارف، فیلسوف و نظریه پرداز. شغلش کلمه بود. غیر از استانداری و شهرک صنعتی که این اواخر آنجا مشاور بود. با صدایی گرفته و خش آلود ناشی از عمل جراحی بر گلو. با خوانشی از شعر که فخیم بود و اساطیری. معمولن نقد هایش را با این جمله شروع می کرد : « شعر ...» یعنی انکه تعریفی برای شعر ارائه می داد. و هیچ گاه این تعاریف تکراری نبود. با اخلاق بود. پشت سر کسی سخن نمی گفت یا توطئه ای نمی چید. از دست و زبانش خاطر جمع ایمن بودی. با شرف بود و با وقار. یادم می آید روزی را که در سال های دور - شاید 15 سال پیش - نهاری در منزل پدری تدارک دیده بودیم و جمعی از شعرا میهمان بودند. استاد قناد نیز شمع محفل ما بود. مرحوم ابوی که طبع شعری هم داشت در میان همه جمع ، فوق العاده ایشان را پسندید و سفارش استاد قناد را به من نمود که با وی باش و احترامش را داشته باش و از نصایحش بهره بگیر. و پدر روزی را بخاطر آورد که در اتحادیه صنف نجاران و درودگران - پیش از انقلاب - استاد قناد دعوت بوده و برای نجاران سخنرانی کرده و پدر مستمع بوده. استاد قناد هم تا همین اواخر هر موقع دیداری دست می داد می گفت : «سلام به آقات برسان». حالا هر دو به فاصله یک قطعه آرام گرفته اند. پدر در قطعه 35 همسایه قطعه هنرمندان و استاد قناد است. عصرهای پنج شنبه یا هر وقت دست بدهد تا به بهشت آباد بروم برای استاد عبدالرضا قناد هم فاتحه می دهم. او دایره المعارفی از علوم بود. دستی هم در علوم قدیم و پزشکی داشت و هم از این رو حسابی با سرطان جنگید. از سخنان او در همان مقطع مبارزه در خاطرم ماند که : « آدم تا می تواند نباید تنش را زیر تیغ جراحان بسپارد ... در میوه های فصل آنچه بدن در همان ایام نیاز دارد موجود است و ...»
دوستان انجمن شعر در کار نیکی اواخر عمر برایش جشن تولدی گرفتند. شاید یک ماه پیش از مرگش آخرین تماس تلفنی را با ایشان داشتم. قرار گذاشتیم ویژه نامه ای منتشر کنیم و زحمتش افتاد برای منصور محرابی فرد دوست عزیز که مصاحبه ها را انجام دهد و ... الامان از اجل
در شعر «تعویذی برای دیوار کافه ی بمبئی» در مجموعه تامتافیزیک آنجا که یادی از منصور نوذری بیامرزی ناصری می شود به لحن خوشی از استاد قناد نیز صحبت کردم که عصر دوشنبه ای منصور نوذری دوست شاعر مسجدسلیمانی که گویشی تازه داشت و خود به عنوان سبک آفتاب از آن یاد می کرد به انجمن آمد با شلوار دبیتی - شلوار سیاه رنگ محلی بختیاری با پارچه ضخیم و پاچه های گشاد - که پوشیده بود. بیشتر جمع کر و کر کردند. نیشخند زدند. منصور هم لاغر بود و میانه قامت اما استاد قناد مرد با شرافت گفت که : به به چقدر این دبیت به شما می آید و درسی به همه ما داد. در شعر اینگونه سرودم و نزد خود استاد قناد هم قرائتش کردم در جلسه خروش کارون. 
«... خرقه نداشت منصور نوذری
دبیت می پوشید    مالک سبکی تکذیب شده بود
علاء الدین گوش می داد    و گاهی با تاکسی کلمات را به سفرهای نامعلوم می برد
او در وداع تنها یک تایید از عبدالرضا قناد دزفولی در کارنامه داشت
که در بعضی ناسخ التواریخ به استاد - نقاد - نیز لقب داده اند ...»
عکس در منزل استاد محمد بقالان گرفته شده است.
.ایضا عکسی از مراسم تشییع استاد قناد

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 7
  • بازدید کلی : 710